Donnerstag, 29. November 2012

چرا ما رابطه جنسی داریم؟ / دیوید کین

چرا ما رابطه جنسی داریم؟ / دیوید کین
برگردان: منیژه زرگر
…fucking good article

Why wef*ck  / David Cain
I'm David and Raptitude is a street-level look at the human experience -- what makes human
beings do what they do, and what that means in real life


متفکر معروف هابز طرحی را برای مدت طولانی و شرم­آوری در اذهان ما انداخت که گذشتگان ما رقت­انگیز، تنها و انسان­های بد طینتی بوده­اند .
سه قرن و نیم بعد، هنوز هابز برای نبوغش مورد تحسین قرار می­گیرد، با وجود این، او همیشه برای آن گفتار تاسف­بارش که در آن انسان­های ماقبل تاریخ را موجوداتی تنها، زننده، بی­شعور و کوتاه توصیف می­کرد، مشهور خواهد ماند.
امروزه، تعداد کمی از دانشمندان جدی پرچم ”بی­شعوری و کوتاهی“ را برافراشته می­کنند، گرچه تصویر پارانوییدی، احمق، خشونت­بار و تنهای انسان غارنشین هم­چنان در فرهنگ عامه ادامه دارد (و گاهی اوقات) شواهد کوچکی هم برای دفاع از این گفته وجود دارد.
امروزه، ما می­دانیم که بشر همیشه موجودی به شدت اجتماعی بوده است و این صفت یکی از نقاط قوت گونه­ی ما تعریف شده است. ما می­دانیم که این انسان­ها در تمام مدت وجودشان کوچ­نشین بوده­اند و در گروه­هایی مابین ۵۰ تا ۱۵۰ نفر کوچ می­کرده­اند و بیشتر اوقات آرام، صلح­جو و شدیدأ اجتماعی بوده­اند تا عصبی، خشن و تنها.
فاصله گرفتن از طرح فوق­العاده! انسان غارنشین هابز یکی از آن ”تغییر الگوهای“ افسانه­یی است که گاهی در علم اتفاق می­افتد و تا زمانی که ما اکثرمان بدان اعتقاد داریم، همه چیز برای چندین دهه (یا چندین قرن-اگر مذهب در آن دخالت داشته باشد) وارونه نشان­داده می­شود-ماجرای کوپرنیک و پافشاریش بر این نظریه که زمین مرکز جهان نیست مثال خوبی در این زمینه است .
یک اثر بازاندیشی این که ”کیفیت زندگی انسان ماقبل تاریخ چگونه بوده است“ این است که برای انسان در دوران اخیر، روشن شده است که بشر هیچ­گاه تک همسر نبوده است. بزرگسالان، ظاهراً برخلاف آن­چه در کتاب داستان­های ما گفته شده است به صورت انحصاری جفت­گیری نمی­کرده­اند. آن­ها خود را محدود به داشتن بچه تنها با یک شریک جنسی نمی­کرده­اند. برخلاف آن­چه امروزه اکثر افراد انجام می­دهند (یا سعی می­کنند که انجام دهند یا فکر      می­کنند که انتظار می­رود که انجام دهند.)
نزدیک­ترین خویشاوندان ما، شامپانزه­ها و بوبون­ها هستند که سبک زندگی هر دوی آن­ها با استانداردهای قالب امروزه زندگی بشری بسیار ”بی­قاعده“ است. به قول روانشناس تکاملی و نویسنده ”کریستوفر رایان“ در کتابش ”سکس در سحرگاه“ اگر شما مدت زمانی را با پستاندارانی که به انسان نزدیک هستند صرف کنید، متوجه می­شوید که موجودی چون شامپانزه ماده دو بار در روز با بیشتر یا با تمام نرهای متقاضی آمیزش دارد، یا آمیزش گروهی بوبون­ها برای تمام آن­ها یک شبکه اجتماعی آرام و پیچیده­یی را به وجود می­آورد .
رایان،کوهی از شواهد را بر ضد این ادعا که انسان از لحاظ بیولوژیکی     (زیست­شناختی) موجودیست که به تک همسری تمایل دارد را برای ما       می­آورد. تنها میمونی که آشکارا نشانه­هایی از رفتارهای تک همسری را نشان داده است گیبون می­باشد که موجودیست به شدت ضد اجتماعی که جدا از بقیه گیبون­ها در قلمروهای وسیع که در بین خانواده­های کوچک هسته­یی تقسیم شده زندگی می­کند و این گونه به ندرت آمیزش جنسی دارد.
دیدگاه تنگ نظرانه­ی هابز در مورد اجداد ما در تمام گروه­های انسان­شناسی با وجود تمام تفاوت­های فکری عمیقشان افشا و خنثی شد. ما می­دانیم که گذشتگان ما در محیط­هایی رقابتی و ترسناک زندگی نمی­کرده­اند و شاید اوقات فراغتی بیشتر از ما داشته­اند و ما می­دانیم که آن­ها تعداد زیادی آمیزش جنسی مهیج داشته­اند. شاید بیشتر از شما! آن­ها قطعاً آن قدر کوته فکر نبودند که به مسایلی که در قرون اخیر مطرح شده مانند کمر بند عفت، دخالت­های مذهبی  و نگرش شرم­آور بودن آمیزش جنسی بیندیشند.

چرا در گذشته تعداد زیادی آمیزش جنسی داشته­ایم؟
اول از همه ما  هنوز هم به تعداد زیادی آمیزش جنسی داریم با این تفاوت که خیلی­ها با بیان این مسئله احساس راحتی نمی­کنند. این مسئله که ما این کار را ابتدأ برای تولید مثل نمی­کنیم نباید هیچ کس را غافل­گیر کند. ما این کار را می­کنیم زیرا از لحاظ جسمی و روحی به ما احساس خوبی دست می­دهد، به خصوص این عمل اجازه می­دهد ما چیزی فوق­العاده را با انسان دیگری تقسیم کنیم. بیشتر اوقات یقیناً ما این کار را برای تولید مثل انجام نمی­دهیم. از تمام تجربه­های جنسی که تا به حال داشته­اید هر چند وقت یک­بار این کار را برای تولید مثل انجام داده­اید؟ بسیاری از انسان­ها از وسائل جلوگیری استفاده     می­کنند. ما سعی می­کنیم تولید مثل را کم کنیم اما هنوز به شدت علاقه­مند به آمیزش جنسی هستیم. پس بدین ترتیب آمیزش جنسی بین انسان­ها برای منظور قانع­کننده دیگری انجام می­شود.
این منظور نزدیک­کردن ما به یکدیگر است تا روابط اجتماعی را محکم­تر کنیم. انسان موجودی­ست به لحاظ فیزیکی ضعیف و باهوش. آن­چه بشر را برای صدها و یا هزاران سال زنده نگه داشته است روابط محکم مابین فردی ماست.
کدام گونه­ی دیگر را سراغ دارید که با از دست دادن آشنایان و دوستان­شان عاجزانه برای مدت زمان طولانی عزاداری می­کند و ناراحت می­شود؟ کدام گونه دیگر را می­شناسید که با توجه­یی مستمر نیاز به یک دهه یا دو دهه دارد تا از سلامت و استقلال فردی فرزندش مطمئن شود؟
ما به شدت به هم پیوند خورده­ایم، شاید هیچ گونه­یی تا به حال به این شدت به هم وابسته نبوده است و آمیزش جنسی به خصوص شکل رو در رو آن می­تواند نقطه اوج این پیوند باشد. در صمیمانه­ترین حالت درونیات و بیرونیات­مان در برابر دیگری لخت می­شود (و دیگر تظاهری در کار نیست).

قبل از ”مال من“ و ”مال تو

برای خواندن ادامه مطلب در نشریه آلترناتیو اینجا و یا در آرشیو وبلاگ همینجا را کلیک کنیم.


میزگرد رادیو پیام- ستمکشی زن، سقط جنین، کمونیسم
فایل صوتی اول: منشا مردسالاری

فایلهای گفتگوی رزا 


Affen auf Zack (04) - Die Orgien der Bonobo Affen


Wild Wives of Africa : Bonobo Love

Wild Wives of
Africa : Bonobo Love
http://youtu.be/82GUjPConiE

Gorilla Richard mating his ladies



قبل از ”مال من“ و ”مال تو

تصور کنید که چگونه می­بود اگر از ابتدا در یک گروه صد نفری زندگی       می­کردید. شما خیلی سریع همه را می­شناختید و روابط­تان با آن­ها طی دهه­ها گسترش می­یافت. مخالفان و مشکل­سازان سریعاً اصلاح می­شدند یا طرد     می­شدند. اصلاح حاسدین و طمع­کاران وظیفه بزرگی برای کل گروه بود .
بشر هیچ­گاه به تنهایی قادر به نجات یافتن نیست. حتی امروزه، بزرگ­ترین ترس بشری طردشدگی و رها شدن است، زیرا برای صدها و هزاران سال این دو مفهوم به معنای مرگ است. در دنیای متمدن، از لحاظ عاطفی طرد شدن در اغلب ما به صورت تجربه­یی ویران­گر باقی می­ماند .
از همه مهم­تر در جامعه یاد شده، هیچ مفهوم مالکیتی به شکل مال من، مال تو باقی نخواهد ماند. این نمونه را می­توان در قبایل شکارچی هم مشاهده کرد، جایی که پنهان­کردن و احتکار هر چیزی توهین بزرگی به تمام جامعه به حساب می­آید.
در آن جامعه مالکیت نه تحمل می­شد نه حتی درک می­شد، پس ایده­ی انحصار جنسی به مانند احتکار غذا پوچ و توهینی بههمه­ی گروه به حساب می­آمد.
واضح است که این نشانه­ی سلامت و عادی بودن انسان­هاست که توسط   انسان­های دیگر جذب شوند و گذشتگان ما دلیلی نمی­دیدند که فعالیت­های جنسی­شان را محدود کنند .
آمیزش جنسی زنان با مردهای مختلف به معنای این است که هیچ مردی کاملاً نمی­توانست مطمئن باشد که کدام نوزاد از لحاظ ژنتیکی فرزند اوست. هیچ گونه تست پدریابی هم وجود نداشت و همه به طرز نزدیکی با هم مرتبط می­شدند و کسی، زیاد به مشخصاتی چون رنگ مو و چشم توجه نمی­کرد.
برای یک لحظه فکر کنید که این به چه معناست که در بین اکثر انسان­ها برای یک مرد معمول نبود که بداند کدام کودک، فرزند اوست.
برای نجات گروه این یک نقطه قوت بود. اول از همه، این بدین معناست که نرها بچه­هایی که توسط نرهای دیگر به وجود می­آمدند را نمی­کشتند (مثل برخی از گونه­ها) اما مهم­تر از همه، این بدین معناست که هر بزرگسالی در نگهداری هر کودکی در گروه احساس مسئولیت می­کرد. ماده­ها بچه­های زنان دیگر را شیر می­دادند و هیچ مردی هیچ دلیلی نداشت که کودکی را فرزند خود بداند و دیگری را نه. تمام کودکان آسیب­پذیر و نیازمند محبت، امنیت و غذا بودند و نجات گروه بستگی به نجات این کودکان داشت. در این شرایط مهم نبود که چه کسی پدر آن­هاست. این نظام عدم قطعیت پدرانه، همان طور که زیست­شناسان آن را می­نامند، نسبت به خانواده­ای هسته­یی که نظم مشخصی دارند که باید چه کسی بیشترین کمک را بگیرد، گروه­های شکارچی را به خوبی به هم پیوند می­داد و به نوعی نجات­شان می­داد.
بنابراین، نتیجه آن فرهنگ جنسی که ممکن است انسان مدرن آن را ”بی قاعده“ بنامد این بود که تمام گروه، در مقایسه با تعاملات امروزی یک خانواده عظیمی به دور از بیگانگی، مالکیت و رقابت بود.

چرا همه چیز تغییر کرد؟



در مقابل چشمان ما، هنجارهای اجتماعی در حال تغییرند. بیشتر مردم، زمانی که یک زوج از نژادهای مختلف را می­بینند دیگر پچ پچ نمی­کنند. رئیس­جمهور آمریکا ازدواج هم­جنس­گراها را تایید کرد. هتل­ها دیگر اصراری بر این که شما باید با جنس مخالفتان ازدواج کرده باشید تا اتاقی به شما اجاره دهند ندارند. مفهوم عادی بودن در حال تغییر است و حتی این تغییرات سریع­تر هم میتواند صورت بگیرد.
تک­همسری هنوز در بین بسیاری از انسان­ها شکل قبول شده یک رابطه است و همان­طور که می­دانیم این قانون در انجیل و دیگر متون مذهبی به طور غیر قابل بحثی تجویز شده است اما روابط بشری به مدت­ها قبل از مذهب بر     می­گردد.
حدود ده هزار سال پیش انسان­ها یک­جانشین شدند، به جای کوچ کردن و جست و جو برای غذا شروع به کشت در یک مکان برای سال­های متمادی کردند. این تغییر تاثیرات بنیادی بر زندگی بشر داشت .
برای اولین بار مردم می­توانستند در یک مکان بمانند، غذا می­توانست جمع و انبار شود، یک­جانشینی دایمی شد. جمعیت به شدت رشد کرد. واحد پولی به وجود آمد، نهادهای اجتماعی چون کلیسا، قانون و ارتش شکل گرفت .
برای اولین بار ثروت می­توانست احتکار شود. یک نفر می­توانست نسبت به فرد دیگری چندین برابر منابع غذایی ذخیره کند. قبلاً هیچ راهی برای برتری یکی بر دیگری وجود نداشت زیرا انسان کوچ­نشین فقط می­توانست آن­چه را که نیاز داشت حمل کند و هنگامی که منابع تمام می­شد به دنبال مراتع جدید      می­گشت. انباشتن منابع اضافه بر مصرف بی­اهمیت بود. اما حالا، همه می­دیدند که هیچ محدودیتی بر ذخیره­سازی وجود ندارد و هر چه که بیشتر ذخیره کنند، امنیت بیشتری دارند، پس هیچ کس، هرگز فکر نمی­کرد که به اندازه­ی کافی دارد. بیش­خواهی همیشه خواستنی بود. ترکیب این بیش­خواهی با رشد نجومی جمعیت، رقابت شدید بر سر منابع را به هنجاری جدید تبدیل کرد.
این سبک جدید زندگی تمام روابط بشری در تمام جهات را  تغییر داد. حیات بشری سریعاً از یک محیط فراوانی به محیطی پر از کمبودها تبدیل شد. عدم تعادل عظیم قدرت و امتیاز در جایی که قبلاً غیر ممکن بود شروع شد و این عدم تعادل طی ده هزار سال گذشته بیشتر هم شده است.
اما این مسئله چه ربطی به رابطه جنسی دارد؟ بزرگ­ترین تغییری که کشاورزی ایجاد کرد، گره­زدن افرادی خاص به مناطق خاصی از زمین بود. مفهوم مالکیت برای اولین بار به صورت جدی مطرح شد. اگر فردی می­خواست تا زنده بماند می­بایست حق کار بر روی منطقه­یی از زمینی را در رقابت با دیگران به دست می­آورد.
به مانند امروزه، زمانی که صاحب ملکی از دنیا می­رفت دیگران می­خواستند تا صاحب آن ملک شوند، در نتیجه مشکل این که چه کسی حق ادعای قانونی مالکیت بر زمین را دارد به وجود آمد و بهترین گزینه فرزندی بود که از آن شخص به جا می­ماند.
بنابراین برای اولین بار برای یک مرد دانستن این که آیا فرزندش واقعا فرزند خود اوست ضروری شد. در زمانی که آزمایش­هایی برای اثبات رابطه ژنتیکی پدر و فرزندی وجود نداشت، فقط یک راه برای یک مرد وجود داشت تا از این مسئله مطمئن شود. او باید مطمئن می­شد که همسرش با مرد دیگری هم بستر نشده است .پس مردها برای تسلط بر زمین می­بایست بر رابطه جنسی زنان تسلط می­یافتند و این هنجار جدید یا تک همسری که بر ساخته­ی آن گرایش اقتصادی بود هنوز برای ما مدل برتر به حساب می­آید.
مردها برای آن که از لحاظ اقتصادی امنیت داشته باشند، خواستار آمیزش جنسی با زنان باکره شدند. و هیچ سر پیچی از الگوی تک همسری را تحمل نمی­کردند. وفاداری از طریق قراردادهای اجتماعی، که شامل دیکته­های مذهبی و اعتقادات مذهبی می­شد، بر زنانی که حتی برای بیان علاقه به هم­خوابگی با مرد دیگر تحقیر یا حتی سنگسار می­شدند، القا شد و این شروع فرهنگ نابرابری جنسی است که متاسفانه ما هنوز در آن قرار داریم. حتی در جوامع مترقی، زنانی که خواستار چندین شریک جنسی هستند اغلب توسط زنان و مردان دیگر بدکاره توصیف می­شوند در حالی که مردها با چنین مسئله­یی رو به رو نیستند.
برای قرن­ها این که آیا زنان لذت جنسی می­برند (البته در بین مردان    تحصیل­کرده) مورد بحث بوده است. ضرورتاً با این مسئله، مشکلی وجود ندارد، اما با نگاهی به آمار طلاق، آدمی به فکر می­افتد که انسان به لحاظ         زیست­شناختی مانند حلقه­ی گردی­ست که سعی می­شود در صفحه مربع شکل روابط انسانی جدید گنجانده شود.
با نگاهی به آمار، می­توان فهمید که اکثر ازدواج­ها در آمریکای شمالی با طلاق خاتمه می­یابد تا با مرگ. خیانت و ازدواج­های بدون آمیزش امری شایع است، حتی اگر معمولاً از آن­ها حرفی زده نمی­شود.
ما هنوز در حال بازتولید فشارهای فرهنگی پوسیده و احمقانه­یی هستیم که به ما می­گوید، ما نمی­توانیم تعداد زیادی شریک جنسی داشته باشیم. نمی­توانیم آمیزش جنسی گروهی داشته باشیم مگر انسان­هایی غیر عادی و یا هیپی باشیم.
ما نمی­توانیم در آن واحد با دو شریک جنسی، خارج از حیطه­ی خیانت باشیم و ما نمی­توانیم والدین فرزندانی باشیم که خارج از آمیزش جنسی بین یک زن و مرد به وجود می­آیند (اشاره دارد به هم­جنس­گرایانی که با عمل بارور کردن نطفه­شان از طریق لقاح مصنوعی دارای فرزند می­شوند.م)
باید قدرشناس مطالعات شناخته شده­ی کینزی بود که بعد از جنگ منتشر شد. او می­گفت: همه همیشه، همه کاری انجام می­دهند، فقط آن کارها را از دید همگان پنهان نگه­ می­دارند. مردم آمیزش دهانی دارند، آمیزش مقعدی، زناکارانه، دسته جمعی، آمیزش با وسایل مختلف، خود ارضایی، هم­جنس­گرایی، آمیزش در لباس­های مبدل، آمیزش سادیسمی و مازوخیسمی و گاهی اصلاً آمیزش ندارند.
در واقعیت شکل­ها و تعداد مختلف آمیزش جنسی بسیار زیاد می­باشد اما در محافل عمومی همه خود را انسان­هایی فروتن و خداترس که در یک رابطه تک همسری هستند نشان می­دهند.

مفهوم ”نرمال“ یا عادی از کجا نشات می گیرد؟
روزی که به دنیا می­آییم، به محض این که  چشممان به دنیا باز می­شود، سعی در ساختن دنیایی داریم که به نظر ما ”نرمال“ یا ”عادی“ است. این تصور در ذهن ما بر اساس طرحی از تجربیات گذشتگان شکل می­گیرد و بستگی دارد ما در کجا و در چه زمانی به دنیا آمده باشیم. این تجربیات نیز تغییر می­کند. بنابراین آن­چه را که ما به عنوان مفهومی از ”عادی“ در نظر می­گیریم به معنای ”عمل کردن در یک راه مشخص“ که ممکن است این راه­ها برای چندین قرن یا چندین دهه و یا حتی فقط در محلی که ما به دنیا آمده باشیم، بدین گونه باشد.
ما در طول زمان، در بین میلیون­ها انسان سعی در تحمیل برداشت خود از مفهوم ”عادی“ کرده­ایم که این امر موجب به اشتباه انداختن تعداد زیادی از افراد در روند زندگی­شان شده است. طنز قضیه این است که برای اثبات حرفمان، به هنجارها و قوانین اجتماعی رجوع می­کنیم، که تاکید بر تک­همسری به عنوان یک سنت دارند و هر نوع سر پیچی از آن­ها را خیانت به آن­چه طبیعی است، محسوب می­شود. حال آن که ۹۹ درصد از حیات بشری حتی قبل از این سنت­ها شروع شده و شکل گرفته است.
می­دانم برخی از افرادی که این مقاله را می­خوانند، نمی­دانند مقصود من از نوشتن این مقاله چیست و چرا من بر روی تک­همسری دست گذاشته­ام. اما من تعداد زیادی از انسان­ها را می­شناسم که خارج از این جا، با خواندن این مقاله سرهای­شان را تکان می­دهند. حتما باید دلیل خوبی وجود داشته باشد که چرا تقلید از سنت­ها کار مشکلی­ست  به خصوص اگر این سنت­ها با ساخت فیزیکی و احساسی شما هم خوانی نداشته باشد.
من رابطه­هایی داشته­ام که در طول آن­ها از من توقع می­رفت که هیچ­گاه نباید اذعان به جذابیت زن دیگری می­کردم. به گونه­یی، این کار، عملی اشتباه و توهین­آمیز به طرف مقابلم بود. هنوز هم اساسی­ترین و واضح­ترین حقیقت در رابطه با زندگی جنسی بشر این است که همه­ی ما تمایل به داشتن بیش از یک شریک جنسی در طول زندگی­مان داریم و هنوز، به گونه­یی، چشم­انداز نرمال این است که هر چه که انجام می­دهیم از چشم کسی که انتظار می­رود عاشقش باشیم پنهان کنیم.
فکر کنید که چه تعداد انسان زجر می­کشند فقط به خاطر این که آن­ها نخواسته­اند این واقعیت­های بنیادی را قبول کنند. اگر این نرمال است، شاید شما دلیل خوبی دارید که نرمال نباشید.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen